نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 10-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


الماس

مرد ثروتمندی از تمامی لذت های زندگی بهره مند بود . او اموال زیادی داشت
. چندین ملک در شهرهای مختلف ، ماشین های رنگ و وارنگ و کلی وسایل گران قیمتی و ارزشمند داشت . بعد از اینکه پیر شد ، روزی فکر کرد که نگاهداری این همه املک در جاهای مختلف برای او سخت شده است و بهتر است همه مال و اموال خود را بفروشد و با پولش الماسی بخرد تا همه ی پول و ثروتش همیشه در کنارش باشد . او هر چه داشت فروخت و با پولش الماسی بزرگ خرید . مرد فکر کرد که الماسش را در جایی پنهان کند . او چاله ای در کنار درخت پشت حیاط کند و الماسش را آنجا پنهان کرد . او فکر کرد که هیچ کس آنرا در این مکان پیدا نمی کند . او هر شب برمی گشت و چاله را می کند و نگاهی به الماسش می کرد وقتی خیالش جمع می شد دوباره آنرا در چاله می گذاشت و رویش را با خاک می پوشاند . اینکار هر شب تکرار می شد تا اینکه شبی دزدی به خانه او آمد . دزد دید که مرد پولدار از اتاقش بیرون آمد و آهسته به حیاط رفت و چاله ای حفر کرد و از آن سنگی را بیرون آورد آنرا نگاه کرد و گفت : هنوز اینجاست . دوباره آنرا در چاله گذاشت و رویش را با خاک پوشاند . وقتی پیرمرد به اتاقش برگشت ، دزد زمین را حفر کرد و تکه الماس را پیدا کرد . او خوشحال شد و گفت حالا این سنگ مال من است و من دیگر مرد پولداری شدم .
او از آنجا رفت و هیچوقت برنگشت . روز بعد وقتی پیرمرد چاله ای را در کنار درخت دید ، ترسید به سرعت به آن طرف دوید . زمین کنده شده بود و از آن سنگ قیمتی هیچ اثری نبود . باورش نمی شد شروع به کندن زمین کرد ولی الماس پیدا نشد که نشد مرد با صدای بلند می گریست و فریاد می زد دیگر من الماسی ندارم دیگر مرد پولداری نیستم او کنار چاله نشسته بود و گریه و زاری می کرد . خدمتکاران به دوست او تلفن زدند . وقتی دوستش رسید و پیرمرد را در آن شرایط دید به او گفت : گریه نکن ، بیا این تکه سنگ بزرگ برای تو آن را بردار و در چاله بیانداز و رویش را با خاک بپوشان ، سپس هر روز می توانی بیایی و آنرا از چاله در آوری و نگاه کنی یک تکه سنگ با یک تکه الماس وقتی درون خاک پنهان باشد برای صاحبش نباید فرقی داشته باشد

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید