تونبودي
در زد کسي از سمت خيابان ، تونبودي
برخاستم از خواب هراسان ، تونبودي
در هشتي تاريک صدايي به زمين خورد
مانند ترک خوردن انسان ، تونبودي
پاشويه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
در شاخه ي تاريک درختان ، تونبودي
اي قصه ي شرقي! ندميدي و شبم ماند
در اين شب تاريک و هراسان ، تو نبودي
اي رايحه ي سوره ي يوسف ، نوزيدي
اي عطر غزل هاي سليمان ، تونبودي
اي عشق من اي غنچه ي نارس ، نشکفتي
اي روح من اي نيمه ي پنهان ، تو نبودي
عبدلجبار کاکایی
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
ویرایش توسط مهبا : 10-22-2011 در ساعت 12:53 AM
|