نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
باز هم رفتم امشب بخوابم ولی نشد الان که دارم صحبت میکنم کله سحره حالم بده خیلی بد
باز باید با چشمهای پف کرده برمدانشگاه
یه روزی روزهای سخت رو میزارم کنار و بهشون میخندم باشه اگه دنیا اینه من سخت میشم سختتر از سنگ
دیگه هیچی منو از رو نمیبره کاری میکنم دنیا رو به زانو در بیارم اگر خوابم نمیبره مهم نیست اینقدر به خودم فشار خواهم آورد تا به سیستم خواب عادی عادت بدم خودمو
دیگه از هیچی نمیترسم نه از استاد و نه از دانشگاه و نه از آینده الان صدای اذان میاد هیچ چیزی تو دلم نیست خالی ، خالی هستم
نمیدونم چرا میترسم نمیدونم چرا عصبی هستم قبلاً اینطوری نبودم
نمیدونم شاید قراره اتفاقی بیفته که اینقدر دلشوره دارم
|
اصولا وقتایی که اینجوری آدم به بن بست می رسه بعدش همه چی آروم میشه!یا مثل من عادت می کنی به این وضعیت!انشالا که حالت اوله!
به قول چارلی چاپلین خوشبختی فاصله بین دوبدبختیه!
امروز تا اینجاکه افتضاح بود! خدا به بقیه اش رحم کنه!
Alone Among a Milion!Could it be any better
از وقتی بهترین دوستم رفت تهران بین همه بچه ها هم که باشم تنهام!
امروز هم که پروژه ها رو دادن بازم بدتر!
اما اتفاق خوبش این بود که 50هزار تومان رفت به حسابم!
کاش می شد آدم چشماشو ببنده هرجا که دوست داشت بازشون کنه!یهو از جایی که هستی بری به جایی که میخای!
اسپم دادم ببخشید اما باید میحرفیدم!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still