نقل قول:
نوشته اصلی توسط آناهیتا الهه آبها
امروز شنبه 7 صبح همه اهالی کوچه مشغول کار و زندگی خودشون بودن
یکی خواب بود یکی میخواست بره سرکار یکی مشغول تهیه صبحانه ....
غافل از اینکه امروز 7 صبح یه مهمون تو کوچه اومده
مهمونی که برای همه ما غریبه اس ما خیلی زود باهاش آشنا میشیم
این مهمون غریبه خونه همسایه روبه رویی ما رو انتخاب کرد
7 صبح برای مهمونی رفتن وقت خوبی نیست ....اما این مهمون ما کارش سرزده رفتنه!!
خلاصه این مهمون وارد خونه همسایه ما شد و بعد از چند دقیقه مهمونیش تموم شد
خیلی مهمون بی صدایی بود آخه هیچ کس نفهمید این مهمون تو خونه اس بجز یه نفر!
ساعت 7 و 30 دقیقه همه اهالی کوچه فهمیدن مهمون کی بود... حضرت عزرائیل...
میزبان بعدی کیه فقط خدا میدونه...
گاهی تلنگر لازم است.
|
خدا بیامرزه....من یه سوالی برام پیش اومده ...فرشته ای که جون رو میگیره که عزراییله ..فرشته ای که جونو میده کیه؟
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
|