گفتنش فایده نداره
باید یه سایت جدید بزنم فقط برای اتیشایی که حتی تا پیش دانشگاهی میسوزوندم.
هم ایشای بسیار باحال و به روزی بود هم بسیار های لول بود هم هیچ وقت هم کسی نمیدونست طراح اصلی ماجراها منم یه سری شعبان بی مخ داشتم توی مدرسه تمام برنامه هام رو اجرا میکردن.
ولی وقتی شدیم اقای مهندس دیگه توی دانشگاه به قول یکی از بچه ها شدیم ستاره شناس و زمین شناس ! چند تا دلیل هم داره پاهای اصلیم (دوستای اصلی) همه تهران و اصفهان قبول شدند و ما موندیم و این شهر
دومیش اینکه اینجور فضایی نبود توی دانشگاه و کلاسمون
و سومش اینکه خودمم زیاد بی حوصله شدم
-----------------------------
سر تیترهاشو میگم جزئیات خودش یه کتابه ! .
مدرسه تعطیل میکردیم در انواع مختلفش
کلاس تعطیل میکردیم در انواع مختلفش
در راه رو ها رو قفل میزدیم
بمبک بد بو سر کلاس میترکوندیم کلاس تخلیه میشد
پایه صندلی معلم رو تضعیف میکردیم !
ادامس زیر بچه ها میگذاشتیم
دوربین میاوردیم همه ی اساتید رو جمع میکردیم با بچه ها 20 تا عکس میگرفتیم بدون اینکه فیلمی توی دوربین باشه بعد فردا عذر خواهی میکردیم که همه ی عکسا سوخته
معلم هندسه سال دوم دبیرستان رو از مدرسه بیرون کردیم !
چند معلم از دستمون متواری شد !
موبایل میبردیم مدرسه ( اون موقع این مساله با پیدا شدن ترقه توی کیف بچه ها برابری میکرد)
صف طولانی 60 نفری دانش اموزی که هوهو چی چی بازی میکنند رو تشکیل میدادیم وسط حیاط !
یکی از بچه ها که قد و وزنش کمتر از بقیه بود رو دو نفری میگرفتیم زیر شیر آب !
نایلون فریزر رو پر اب میکردیم میریختیم روی سر بچه ها ...
یه گوشه ی خاص از یکی از کلاسهای دوران دبیرستانمون بود اسمش رو گذاشته بودیم چال اسکندرون ! بچه های سال پایینی رو میاوریم اونجا مینداختیم و سی چل نفری میریختیم سرشون !
در کمال وقاحت یک روز ادای تمام اساتید خفن کرمانشاه رو در اوریم و فیلم گرفتیم
با صدای بلند توی راهرو وقتی یکی از اساتید رد میشد بهش میگقتیم کامبیز کلاگیس !
هماهنگی میکردیم اوازهای دسته جمعی میخوندیم !
دفتر نمره گم میشداندیم !
سر کلاس یکی از اساتید توی مدرسه همه ی بچه های سال پایینی با شلوار کردی و کراوات حاضر شدند و حتی رفتند دفتر تخته پاک کن بیارن (عکسها در فیس بوک بچه ها موجوده ! )
در مدرسه رو یک روز قفل کردیم ...
آش لوبیای بچه ها یی که با کلی دردسر توی صف وای میسادن میخریدن رو معدوم میکردیم !
با گذر از موانع شدید امنیتی لحاظ شده از عمو حسین توی کوچه پاک کن میخریدیم (مغازه عمو حسین روبروی مدرسه فرازنگان تیزهوشان دخترانه چسبیده به مدرسه ما بود ) !
اینها همه خارج از کلاس بود !
تیکه ها و سر کار گذاشتن ها و شوخی های سر کلاس هم سر جاش بود
و در تمام این موارد بنده تنها تئوریسین و گاها تدارکات چی بودم! >
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
ویرایش توسط دانه کولانه : 10-23-2011 در ساعت 09:30 PM
|