
10-24-2011
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شکوفه جون تجویزت حرف نداشت. بلادونا شربت معده س آره ؟
حسین جان این مریضیت چه عجیب غریبه.چی هست ؟
بستنی هم روش گیلاس داشت.من گیلاس دوست ندارم 
مینا حالا که همسایه شدین با شکوفه اینا از طرف من یه عکس دونفره باهاش بگیر ! : )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
غزل خانوم با نظر شما موافق نیستم
به چشم اومدن تاپیک هم بسته به دلایل زیادی هستش. وقتی تاپیکی ایجاد میکنید و می چرخونید آمار بازدید نشون میده طرفدار داره یا نه ولی من کلا اون چی رو که دوست داشته باشم حتی اگه یک نفر بازدید کننده داشته باشه باز ادامه میدم هم خودم دوست دارم هم میدانم حداقل یک نفر میخونه و اونم دوست داره یا علاقه داره .
الان اون تاپیکی که میگید نوشتید سر هم بهش نمیزنید ولی تند تند آپ میشه پس کمی زمان نیاز بود . با تمام احترام اینطور به ذهن من تصور میشه که شما خودتان علاقه ای به اون موضوع نداشتید.
|
مهدی جان حرف من چیز دیگه ای بوده .برداشت کاملا اشتباهی ازش داشتی ... : )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا
دورود غزی خوش اومدی....کجا بودی حالا؟
|
خودت کجا بودی تاحالا ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90
کاش حداقل دوستم اینجا بود!
|
اوهوم . دوست , چیز خوبیه خیلی وختا ...
Words of Wisdom on Friendship
Oh, the comfort,
The inexpressible comfort of feeling safe with a person
Having neither to weigh thoughts nor measure words,
But pouring them all right out,
Just as they are, chaff and grain together;
Certain that a faithful hand will take and sift them,
Keep what is worth keeping,
And then with the breath of kindness blow the rest away.
Dinah Maria Mulock Craik
خوشا صحبت دوستی كه در كنارش
نه مجبوری كه انديشه های خود را بسنجی
و نه گفته ها را در ترازو نهی
بلكه، بی خيال، هرچه می انديشی بر زبان می آوری
و كاه و گندم را در كف او می نهی
و بي گمان دانی كه او
.آن كاه و گندم را غربال خواهد كرد
دانه شايسته را به كار خواهد گرفت
و كاه را با نفس مهربانی به باد خواهد سپرد.
دينا ماريا مولاك كرك
برگرفته از كتاب در قلمرو زرين
دكتر الهي قمشه ای
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|