همین همروز صبح.جاتون خالی یه معلم زبان داریم که من ازش متنفرم البته نه فقط من کله کلاسمون.سرتونو درد نیارم این معلم ما یه کمی بیشتر از خیلی چاق تشریف دارن.و عادت دارن وقتی دارن حرف میزنن یک دستشونو به تخته کلاس تکیه میدن.ما هم بچه های ریاضی مظلووووووم.گرفتیم این پیچ های تنه تخته رو کمی شل کردیم که به محض اینکه بهش دست زد بیوفته پایین.معلم اومد و شروع کرد به درس دادن.همین که داشت راه می رفت دستشو بلند کرد که بزاره تنه تخته ما هم کم مونده بود از خنده های قورت داده بترکیم و .......بگین چی شد......تخته نیفتاد.

همه قیافه ها شده بود

.تا آخر کلاس هم این تخته بی صاحاب نیفتاد.زنگ تفریح خورد ما هم دیگه طرف تخته نرفتیم.بعد معلم ریاضی اومد.خانوم بسیار دوست داشتنی.همین که گچ گرفت دستشو گذاشت رو تخته......گروممممممپ.تخته اومد پایین

بیچاره نزدیک بود از ترس سکته کنه