نمایش پست تنها
  #2542  
قدیمی 10-24-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط hossein_1971 نمایش پست ها

اینم یه بستنی بدون گیلاس شکلاتی
من الان یه چای گرم وُ ترجیح می دم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا نمایش پست ها
دورود عزیزم خوش اومدی ... متولد 1369 هستی صبا ؟............دوستت کیه؟ مهرگان؟....
چی شده صبا جان خدا بد نده....کی اذیتت کرده بدمش دست مینا 110.....والا من که شما رو هنوز نشناختم که بدونم آدم بدی هستی یا خوب.....اما زندگی همینه یه روز میخندی یه روز گریه میکنی...یه روز احساس خوشبختی میکنی یه روز احساس بدبختی...یه روز سردمونه یه روز گرممونه....ما در زندگی با تضادها در نبردیم...میان این تضادها حالت تعادل هست که دست پیدا کردن به اون خیلی سخته اما اگر انسان به اون تکامل برسه که اون وسط قرار بگیره ...سرما و گرما هیچوقت اذیتش نمیکنه ..خنده و گریه جفتش براش بی معنی میشه...خوشبختی و بدبختی براش یه رنگ پیدا میکنه....و در کل هیچ چیز نمیتونه به انسان آسیب بزنه و روحشو بخوره......منم خودم مثه شمام و آرزومه و سعیم اینه به اون تعادل خودمو برسونم اگر عمری باقی بود....که راه رستگاری راه میانه است...
مطب راه انداختی آریانا ؟
میگم منم مریضم آقا دکتر . نامردا زدن روحمو شکوندن .
قربون دستت هرچی دوا موا داری بده بخوریم شاید اثر کرد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا نمایش پست ها
درود غزلی ...تو نمیای سایت منم نمیومدم دیگه....نفهمیدی تا الان...بی تو اصن هیچی نمیچسبه ...باز تو جوگیر شدی انگلیسی واسه ما بلغور کردی....
اما بی شوخی قشنگ بود...درود به روان پاکت.....
اولن یه تذکر . به من هی نگو درود درود ! همچین سنگینه من حالیم نمیشه .
همون سلام خودمونو عخش است. سام علیک !
wow پس تو به من سنجاق شده بودی که من نبودم تو هم نبودی ..
هوی ! دفه آخرت باشه با من اینجوری حرف می زنیا ؟ مگه هم سنتم بام شوخی می کنی ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا نمایش پست ها
این سوسول بازیا چیه ...مگه اینجا کافی شاپ حسین جون....گیلاس دوس نداره که نداره ....یعنی چی سریع برمیداری یه بستنی دیگه میاری....
دیگه غزل ِ دیگه !
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید