[آريانا]

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90

نه بابا مهمون گرفته رفته تهران!
مشکل اینه که حالا که سال آخره اوضاع بدشکل تر از قبل هم شده!
4 سال همکلاس بودیم با غریبه های توکوچه هیج فرقی نداریم!عقده ای شدیم یه بار دس به یکی کنیم حال یکی از این استادا رو بگیریم!
نشد!نمیشه!
خلاصه انگار F16 زده تو برجکم!همه چیز با هم جمع شده!
آواتارمم باشه می گردم یه عکس خوب پیدا می کنم تا چتد روز دیگه عوضش میکنم!

ببخشید غزل جون ندیده بودمش!مرسی!
خودت چطوری یا بهتری؟

:Now take my gift
I give a box in which there are 1000 smiles! Take one today and hide the rest of them under your pillow and pick one every morning,cuz I wanna see you smiling every day

توام که جوگیر شدی صبا ...چرا انگلیسی صحبت میکنید....ترکی بگید ما هم بفهمیم.....
من باز دقیقا نفهمیدم چی شده....به خاطره دوستت اینطوری رفتی توو هم ؟...بی خیال بابا ...من فکر کردم چی شده....دوست کیلو چنده....

نوشته اصلی توسط Javad.p

سلام دوستان خوبم . از ابراز همدردی شما متشکرم. دلم میخواد برم باغ ارم قدم بزنم

و یه بستنی خوشمزه وانیلی بخورم . کسی هست که افتخار بده و با من بیاد؟

دورود جواد جون......توقع نداری که دخترا بیان؟.......حیف که شیرازی وگرنه میومدم باهات...توام میدونی از ما دوری بلوف میزنی......