جايي در من پنهان شدهاي
با همان كمربندت
كه صداي خندهاش را ميشنوم
كمربند خوبي بود
نه مثل من
و دوستش داشتي
ميدانم چند سوراخ داشت
و صداي قلابش را
كنار ساعت روي ميزم گذاشتهام
جايي پنهان شدهاي
با همان كه دوستش داشتي
نه مثل من
پدر سرپا خسته شدي اين همه وقت!
يككمي بنشين يا يككم بخواب
من خودم كمربندت را نگه خواهم داشت
و دوستش خواهم داشت
همان مثل تو
و كمربند خواهد خنديد
همان مثل من.
محمود بهرامی بيدونی
|