دایی پدرم فوت کرد همین چند ساعت پیش پدرم امشب خیلی ناراحت بود مرد با خدایی بود خیلی هم وقتی پیشش میرفتم منو تحویل میگرفت خدابیامرزتش . الان پدرم رفته خونه داییش ولی من نرفتم نمیدونم باید احساس بدی داشته باشم یا نه حال مجلس عزا نبود همنجوری کلی ناراحتی دارم برای خودم دیگه مجلس ترحیم هم برم دیگه داغون میشم .
حالا عهد امشب مبل آوردن ،یک ماه پیش مبل سفارش داده بودیم ( درست متوجه شدید میخواستم بگم مبل خریدیم پز بدم !)
همین امشب آوردن به این نتیجه رسیدم مجلس عزا میرفتم بهتر بود خلاصه خدا رو شکر تنها نبودیم اون طرف وانتی با چند نفر بود دامادمون هم بود کمک کرد مبل رو انداختیم وضعیت پذیرایی خونمون افتضاحه همه چی درهم هست اصلاً نمیتونم برگردم نگاه کنم همنجوری به همون وضعیت رها کردم الان نشستم پشت کامپیوتر .
یه سوال چرا رشته برقی اینقدر آدمهای خشک و بی روح و عبوس و ......... هستن ؟
من چند تا درس با این برقی ها برداشتم یعنی از یکی از اینا یه خیر ندیدیم این ترم هم یه آزمایشگاه زپرتی داریم پدر ما رو در آوردن ! این چه وضعشه بابا !
بریم کاسب شیم دو لقمه نون در بیاریم
من یه روزی یا دانشمند میشم یا پولدار خفن میدونم تازه این پیش بینیم هم خیلی تاریک هست یعنی به حداقل رازی شدم ! اصولاً ممدا همشون یا خوب در میان یا بد معمولی ندارن !
من از اون ممد خوب ها هستم . یعنی از اینایی که آخرش شهید فی سبیل الله میشن
پس چی شد تا الان شهید میشم باید دانشمند هم بشم باید تازه پولدار هم باشم ! این آپشن های من برای آینده هست !
ویرایش توسط bigbang : 11-09-2011 در ساعت 11:12 PM
|