شعرای محسن جعفری رو دوست دارم و این یکی رو دوست تر ...
بليط قطارت را به سينما ميبرم.
نمی خواهم دور شوی.
من عطر منتشر شده گردنت را دوست دارم.
آخرين فيلمی كه نگاه كردم،
داستان قطاری بود
كه به خاطر نداشتن مسافری عاشق
از ريل خارج شده بود.
نمی خواهم دور شوی.
من
فقط می خواهم با تو،
يك فيلم تكراری ببينم.
محسن جعفری
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|