می روم دور از تو با دنیای خود خلوت کنم
باید آخر من به این بیگانگی عادت کنم
آشنایی کو که جان در پای مهرش افکنم
آتش عشقی چه شد تا من بر آن دامن زنم
شور و حالی دارم امشب
به چه حالی دارم امشب
لحطه ها را میکشم با روز و شب کاری ندارم
با همه بیگانه ام جز غصه دمسازی ندارم
میرم
عاقبت بیگانه ای پیدا شود
همزبون این دل شوریده رسوا شود
شور و حالی دارم امشب
به چه حالی دارم امشب
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|