قطار شو كه مرا با خودت سفر ببری
به دور تر برسانی ، به دور تر ببری
تمام بود و نبود مرا در اين دنيا
كه تا ابد چمدانی ست مختصر، ببری
كه من تمام خودم را مسافرِ تو شوم
تو هم مرا به جهانهای تازهتر ببری
سپس نسيم شوی تو؛ و بعد از آن يوسف...!
كه پيرهن بشوم تا مرا خبر ببری
و بعد نامه شوم من... چه خوب بود مرا
خودت اگر بنويسی، خودت اگر ببری
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|