امروز طبق معمول روزهای تعطیل به زور مادر ،پدر که میخواستند بروند بیرون ومن را هم صدا میکردند تا اگه میخوام باهاشون برم بیدار شدم وطبق معمول هم من شروع کردم به غر زدن که بابا من نمیخوام بیام برید بزارید بخوابم
رفتند اما حیف که دیگه خواب از سر من پرید
ولی خداییش بزرگترین اتفاق امروز برام این بوده که از صبح تا حالا تو خونه تنهام خودم وخودم وهر جوری خواستم بودم ناهار به میل خودم وهرساعتی خواستم،خواب عصرم که واجبه به میل خودم الانم ازاد پشت کامپیوترم البته این خوشی هم کم کم داره تمام میشه چون شاید تا دو سه ساعت دیگه مادروپدر برگردند وسکوت وتنهایی منم بهم میخوره هرچند باوجود اینکه آنها تو خانه هم باشند خانه شلوغی نخواهیم داشت وکاری هم زیاد به کارهای من ندارند وفردا هم که دوباره روزهای معمول وتکراری شروع میشه
ویرایش توسط dokhtare darya : 11-18-2011 در ساعت 05:23 PM
|