زندگانیم به سان ترانه ای ست
گرچه ناسروده اما
دانم که انتهای این ترانه
به کدامین سو ره می سپارد
گرچه کنونش غرق در ابهام
اما
سرنوشت در دستان توانگر ماست
می تازیم ومی رویم
گر چه گاهی کند
گاهی تند
اما مهم آنست که می رویم
می رویم تا بدانها که ما را
رها کردنند در تنهایی
تا بدانها که ما را
رها کردند در میان اندوه
بگوییم که
ما می رویم
ومی سراییم رویاهایمان را
گر چه کنونمان غرق در ابهامست
وباز خواهیم گشت
با فردایی روشن ...
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|