بازآ دگر که سايه ديوار انتظار
سوزندهتر ز تابش خورشيد محشر است
بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر
در موج خيز اشک چو کشتي، شناور است
بازآ که از فراق تو اي غايب از نظر
دامن ز خون ديده چو درياي گوهر است
اي صبح مهر بخش دل، از مشرق اميد
بنماي رخ که طالعم از شب، سيهتر است
زد نقش مهر روي تو بر دل چنان که اشک
آيينهدار چهرهات اي ماه منظر است
اي رفته از برابر ياران «مشفقت»
رويت به هر چه مينگرم در برابر است
مشفق کاشانی
__________________
چه کسی میتواند با دختران شرقی دوئل کند؟!
وقتی نگاهشان...
دست ها را از حرکت باز می دارد!!
|