
12-02-2011
|
 |
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 40
سپاسها: : 2
24 سپاس در 7 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با خشونت هرگز...
سخت آشفته وغمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبلو بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خودرا…
بایدامروزیکی رابزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسندازمن
وحسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشقها رابگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش دادزدم...
سومی میلرزید...
خوب، گیر آوردم!!!
صید در دام افتاد
وبه چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان میلرزید...
” پاک تنبل شدهای بچه بد ”
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستترا...
خط کشم بالارفت، خواستم برکف دستش بزنم
اوتقلا میکرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیداکرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوبستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردادیدم
که حسن باپدرش، و یکی مرد دگر
سوی من میآیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت دراندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن رابسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی ازمدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعواکرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتادبه چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمندهمعلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیزنگفت
آنچه من ازسرخشم، به سرش آوردم
عیب کارازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روزمعلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلامن عصبانی باشم
با محبت شاید،
گره ی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|