دلم تنگ است
دلم مي سوزد از باغي كه مي سوزد
نه بيداري ،
نه ديداري ،
نه دستي بر سر ياري
مرا آشفته مي سازد
چنين آشفته بازاري
...
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود