چند ماهی از عقد انها گذشت یک روز جواد رو به نیلوفر ،
من برای اینکه عشقم را به تو ثابت کنم با مهریه پیشنهادی مادرت موافقت کردم .
حالا دیگه نوبت تو هست که ثابت کنی.
همان روز عقد به یاد داری .گفتی تو مهریه پیشنهادی مادر را قبول کن
من هم به محضر میام و حلال می کنم.
نیلوفر پوزخندی زد و گفت حالا ان روز من یه چیزی گفتم ،تو هم باور کردی؟
جواد ابتدا فکر می کرد نیلوفر می خواد سر به سرش بگذارد
ولی بعد از مدتی دریافت باید با چه واقعیت تلخی روبرو بشه.
|