با وسوسه های مادر، نیلوفر سر ناسازگاری گذاشت .
هر روز به بهانه ای دعوتهای جواد را رد می کرد.
تا اینکه بعد از مدتی جواب تلفنهای جواد هم دیگه نمی داد.
رویای زندگی ازاد یا وسوسه های شیطانی مادرش همانطور که پدر را از او گرفته بود
به همین راحتی شوهرش را نیز از او گرفت .
بعد از مدتی نامه دادگاه خواب را حسابی از سر جواد پراند
و چیزی که هیچ وقت فکر ان را نمی کرد حالا داره مایع رسوایش پیش پدر و مادر
و دوستان و اشنایانش می شود .
دادگاه تشکیل شد و جواد محکوم به پرداخت.
پرداخت نکند زندان در انتظارش.
پرداخت کند بهای یک زندگی کوتاه ،خیلی زیاد است.
شانس جواد تک پسری اش بود و همین به دادش رسید و پدرش تقبل کرد .
ولی دیگه ما یک دوست پرانرژی را از دست دادیم.
یار روزهای سختی ما خودش دچار چنان سختی شده
که هیچکدام از ما یارای کمک به او را ندارد.
ویرایش توسط amir ahmadi : 12-27-2011 در ساعت 11:53 PM
|