آقا ای چیزه ای؟
از8 صبح تا الآن که ساعت 2:45 دانشگاه بودم برای این پروژه شبکه که
اصلا پیش نرفت!
دیگه ستون فقراتم درد می کنه!
نهار نخوردم، نماز نرفتم! تازه تا خونه هم یه ساعت تو راهم!
یاد صادق ترین آهنگ قرن(!) افتادم:
همه چی آرومه!
من چقدر خوشحالم!
نمی دونم چرا احساس بدی به این پروژه دارم و احساس می کنم خیلی کار می بره! بهمون گفتن کانکشن دیال آپ بسازین که معنیش نیاز به استفاده از خط تلفنه، بعد دانشگاه به کسی اجازه نمی ده از خط تلفنش استفاده کنه!
=>اجتماع نقیضین!
دلم می خواد یه معجزه ای میشد یهو این پروژه انجام می شد، اما بدیش اینه خبری هم ذات بوووووق این پروژه ندارم! هرکی یه جور تعریفش می کنه منم میگم باشه!
بابا زوره! اخه طرف نباید در حدی که به آدم درس داده از آدم توقع داشته باشه؟ برای معماری ملت 16 بیتی کار می کردن مال ماشد یه پروژه 64 بیتی!حالا بازهم به لطف هم گروهی عالی ای که داشتم (نه که بگم هم گروهی الانم خوب نیست، نه خیلی هم عالیه: از خودم که خیلی زرنگ تره!) بازم درس ربط داشت به پروژه انجامش دادیم!
این یکی دیگه واویلاس!
تازه بابا من 7 ترمه دارم درسای این گروه و این رشته رو تحمل می کنم دیگه حوصله کار اضافی و دنبال این بگرد دنبال اون بگرد ندارم! فقط می خوام تموم شه!
شما هم دعا کنین!
به جز درسایی که با یکی از بی نظیرترن استادهای دنیا داشتم که با همه بی علاقگیم به این رشته باعث می شد با عشق سر کلاسش بشینم، بقیه درسا رو هر کاری کردم خوشم نیومد!
بریدم واقعا!
خیلی اعصابمون آرومه، قوز بالاقوز کم داریم!
وای! چقدر حرف زدم! بذارین به حساب این کیبورد عالی که دلم می خواد باهاش حالاحالاها تایپ کنم!
پستو نخوندین هم نخوندین! زیاده! همش هم شکایت کامپیوتریه!
اما من بهتر شدم حالا که گفتم!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still