اين كوزه چو من عاشق زاري بودست
در بند سر زلف نگاري بودست
اين دسته كه بر گردن او ميبيني
دستي است كه بر گردن ياري بودست
// .......
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|