بچه بودم بادبادک های رنگی،
دلخوشی هر روز و هر شبم بود،
خبر نداشتم از دل آدما..
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم!
بچه بودم غصه وبالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم آسمون ابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
بچگیام بچگیام تموم شد
خاطره های خوش رو دست من موند
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوانی اومد اونو با خودش برد
برد... برد... برد... برد...
بچه بودم غصه وبالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم آسمون آبی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
انسیه حیدری
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|