بـــــــــــــَ سلااااااااام بچه های کرماشان : ))
آقا مه امرو رفتم اف.بی دیدم دوست کرماشانی م یچی باحال نوشته رو دیوارش گفتم بذارم شماهام بخوانید :
فقط یه کرمانشاهی میتانه یه جمله با 22 فعل بسازه.
داشتم میرفتم برم دیدم آمد گرفت نشس گفتم بذار برم بپرسم بینم میاد نمیاد دیدم میگه نمخوام بیام برو بذار بگیرم بخواوم.
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|