موضوع: زندگی
نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 01-27-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دستش در جیب شلوارش می چرخید .اگار دنبال چیزی می گشت .چشمانش ریز شد
ودستش بی حرکت .نفسی از تاسف کشید و نیروی پاهایش جمع کردو به راه افتاد
قدمهایش را می شمرد تا خستگی از یادش برود .اقدر شمرد که از نفس افتاد
وسکوت را ترجیح داد.
نزدیک خانه بود صدای بلبلی که نمی دانست دراین هوای سرد چه کند
او ر به شعف اوردو انرژی جدیدی به بخشید .حرکتش را تندتر کرد .این چندمین باری بود
که مجبور بود راه خانه تا مدرسه و بلعکس را پیاده برود.
از وقتی به یاد داشت با سیلی گونه هایش سرخ نگه داشته بودتا کسی نفهمد رنگ رویش زرد است.
افکارش را برصدای زیبای بلبل متمرکز کرد تا دلیل پیاده رفتنش را فراموش کند.
یک ماشین مدل بالا از کنارش رد شد.از حضور این ماشین در این محله تعجب کرد.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید