نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
صبا خانوم این چند روز شما نبودی این غزل خانوم اینقدر منو اذیت کرد
چرا آخه جوون به این خوبی مثل من ! خلاصه آخرش به غلط کردن افتادیم دیگه
یک سلاح مخصوصی شما دخترا دارین اسمش قهر کردن هست !
ما هم دل نازک گفتیم حتماً غزل خانوم قهر کرد نگو رو دست خوردیم
اومد جواب ما رو هم داد که هیچی به ریشمون خندید
ای خدا ! اشکال نداره ! به هر حال ما خودزنی میکنیم تا از بروز دیکتاتوری جلوگیری کنیم
|
شما که خوبی شک ندارم!

آقا ممد شما کلا فوری باور میکنی که مردم واقعا از دستت ناراحت شدن
درحالیکه اینطور نیست
هرکی اخلاقای خودشو داره و ما هم می فهمیم
هیچکی کامل نیست که حق داشته باشه دیگران در برابرش کامل باشن
منتها ما می دونیم قهر کنیم بحث به نفع خودمون تموم میشه!

شما خودزنی کنی دیکتاتوری به نفع ما پیش میاد

من میگم هیچکی خودزنی نکنه، هیشکی هم مردمو نزنه!
حل میشه!
اون موقع که سلاح پخش میکردن، مشت و بقیه اش به شما رسید ما هم قهر رو برداشتیم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
دوستهای من همشون میرن سفره خونه بیرون و با هم میرن مسافرت از این جور داستان و از اونجایی که من بین اونها مثل شلدون هستم تو بیگ بنگ منو همراه خودشون نمیبرن داستان داود غوز شنیدین تو سری داستانهای صادق هدایت من الان داود غوز هستم تا یکی الان نیاد حرف نزنه من همرنجوری ور ور میکنم
اوضاع خیلی کسل کننده شده برام
دوست دارم یک کار غیر عادی انجام بدم دیوانه بازی در بیارم نمیدونم از سقف آویزون
بشم اعصابم خورده ! مشکلم با خوردن هم حل نمیشه !
هر کی نظری داره بده الان ساعت 11 هست و خوابمم نمی بره
|
شلدون خیلی الگوی خوبیه!
کاملا پاک پاک! مخ مخ!
شما ایناشو داری فقط! آخه اون شلدون هیچوقت دلش نمی خواست از سقف آویزون شه!
برو در خونه پنی اینا!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
چرا هیچکی منو دوست نداره ؟   !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مامانم رفته مسافرت !خونه تنهام بابام که میاد میخوابه دارم دیوانه میشم !
|
خوب تو هم می رفتی!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
اوه اوه
اوضاع خرابه
دکی بیا
جیگیلی هم بیاد کمک
خاله رزیتا هم همچنین
اون از دختر عمه سوسانو اینم از داش محمد
منم امروز خیلی عصبی شده بودم ولی خودم رو کنترل کردم از هر کاری که میشد یک ایراد داشتم میگرفتم خودم اعصابم خورد شده بود ولی اومدم بیرون از او فضا و به کار دیگه مشغول شدم
محمد جان بهترین کار اینه که یک کاری هرچند دوست نداری انجام بدی
|
آخه پسردایی میای شروع کنی مثلا اون احساسات جفنگو بذاری کنار و به خودت بقبولونی (کلمه رو نگا!)همه چی آرومه: یهو یکی با مشت می زنه تو برجکت!

عین الآن من!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bigbang
مرسی خودمم امیدوارم
در مورد بازی من خودم یه زمانی بازیباز بودم زده شدم از بازی توش چیزی نیست همش رکورد زدن از ماشین گرفته وارکرافت و کانتر و ...............
این لحظه از اون لحظه های هست که دوست داشتم کنترل رو بردارم و جلو بزنم فیلم کلیک آدام سندلر رو دیدی یه دکمه فشار میداد همه چی جلو میرفت
به هر حال مرسی بابت همدردی
|
بهه! شلدون باشی بازی نکنی!
واقعا که!
اگه بهش نگفتم!
من یکی که خسته ام! دوس دارم زمان وایسه یکم استراحت کنم!
اصلا نمی دونم می خوام چیکار کنم!
نه به مردم اسمس می دمف نه جواب کسی رو می دم، نه دلم تنگ میشه، نه به چیزی اهمیت می دم شدم نوترون!
گیج و منگم! یه چیزایی به ذهنم می رسه، بعد بیخیالش می شم، بعد دنبال برنامه برا آینده ام میگردم یه عالمه راه به ذهنم می رسه که هرکدومشون از یه طرف لنگ می زنن، بعد اونم بیخیال میشم!
خلاصه روزام اساسا به بطالت می گذره!
بدیش اینکه دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رزیتا
صبا که نیستش اون فقط با کلکل با حسین و نسیم و غزل و .. آروم میشه دخترم
|
معلومه عشق دعوام خاله رزی؟
نه خاله جون اینجا کلا یخ کرده، با دعوا آتیشش زیاد میشه! برای دعوا هم کی و چی بهتر از نسیم و غزل و حسین و ... میگم ممد جون شما هم بیا دعوا پسرداییمم دعوت می کنیم، حوصله جمع جا بیاد کلا!
اگه حسین آقا واقعا متولد 1971 باشه یعنی من دارم بایکی دعوا می کنم که 18 سال از خودم بزرگتره! و این یعین باید برم دارالتادیب!البته فکر کنم دارالتادیب پسرونه اس!

حالا هرچی!
از این به بعد با آقا ممد دعوا میکنم!