زخمي تر از هميشه
از درد دل سپردن
سر خرده بودم از عشق
در انتظار مردن
با قامتي شكسته
از كوله بار غربت
در جستجوي مرهم
راهي شدم زيارت
رفتن براي گريه
رفتن براي فرياد
مرهم مراد من بود
كعبه تو را به من داد
.
.
.
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|