[shokofe]

نوشته اصلی توسط رزیتا

به مامان صبا و مامان شکوفه حسودیم شد
البته منم هر وقت میرم خونه مامانم ظرفا مال منه گرچه 2 تا خواهر کوچیکتر از منم هست، آقا دخترشم وظیفمه ولی بقیه کارا با خود مامانه
زن فقط زنای قدیم

ولی امان از دست بعضی دخترا البته خودمم قبل از ازدواج مثل بعضیا بودم "پگاه"

بین خودمون باشه یه وقت نیاد بخونه و اسم خودشو ببینه
شاید بگید خب درس داره، تابستون چی؟
ای روزگار، کجایی لنگه جان به دلداریت نیازمندم شدید

الهی رزی جان
خودم ی خواهر دارم چی بگم
اصلا" به روی خودش نمیاره
ناراحت نشو جوونای این روزی همینن ولی من قدیما هم همچنان آی کار میکردم
ولی الان تو خونه هم یکی نیست آب دستم بده پارسا که فقط دستو میده باباش هم ی وقتایی دیگه دلش ممکنه بسوزه ی کار کوچولویی بکنه ولی بی خیال من عادت کردم

...........

در ضمن رزی جان با خود مهدی قهر بودم
الان باید برای خودش سبیل بکشه

نوشته اصلی توسط فرانک

رزی جون اینجاس که دو چیز به درد آدم میخوره
1- دوست خوب 2- همراه خوب (منظور تلفن همراه میباشد)
سفره که پهن شد و شروع کردین به خوردن ی پیامک بده بگو نیم ساعت دیگه زنگ بزنه

زنگ که زد پامیشی میری اتاق دیگه شروع میکنی به صحبت کردن

حالا اگرم حرفی برا گفتن نداشتی میتونه قطع کنه خودت داستان بیژن و منیژه خسرو شیرین یا هرچی اصلا در مورد یارانه حرف بزن

خودتم باورت میشه کسی پشت خطه چه برسه به دیگران کارا که تموم شد ی عذر خواهی خرجشه

خواهر برا این روزا خوبه آبجی جون
من که همین کارو میکنم

پ ن پ آستینامو بالا میزنم ظرف ده نفرو میشورم

آی فرانک جون خوشم اومد حسابی راهشو بلدی


.........


ماشالا چقدر نوشته بودین
همه رو خوندم
ایشالا در بازی های آنلاین موفق و موید باشید
منم همیشه وقتی پای کام میشینم چایی یا قهوه میخورم برای همین ی کیبورد سوزوندم چون چایی ریخت روی کیبورد