آنا مردم کجایین؟
بعد من کبریت دستم می گیرم انضباط ازم کم میکنن!
آنا رفتم بیرون شدیدا هم اعتراض دارم!
سردو خشک و بی روح! دلم می خواد بریم مهمونی اما قراره به جاش مهمون برامون بیاد اونم با بچه کوچولو پررو خونه به هم بریز نق نقو که اگر بهش بگی بالای چشت ابرو مامانشو با یه من عسل هم نمیشه خورد!
منتفرم از اینکه مردم به این فکر نمی کنند که همیشه باید خودشون رو جای دیگران هم بذارن!
خوب بابا می گن بچه تو ساکت کن، تو که خونه جمع نمی کنی من بیچاره آخرسر مجبور میشم بشینم خونه جمع کردن!
به نظرتون کار بدیه در این گونه مواقع بچه رو از پنجره پرت کنی پائین!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|