امروز هم یک روز دیگه از روزهای خدا بود
من امروز یاد گرفتم که برای پرواز نیاز به بال داری و بال زمانی در میاد که سعی داشته برای پرواز کردن
یک متفکری میگفت هیچوقت به گذشته به چشم حسرت نگاه نکن بلکه همیشه گذشته رو چراغی بدون برای آینده .
مرد زمانی ، مرد میشه که سرد و گرم رو بچشه
من مجاهدم خونم و جانم برای خداست من قربانی خدا هستم نمیدونم کی لیاقت پیدا میکنم تا قربانی خدا بشم و نمیدونم کی لیاقت پیدا میکنم تا خون بهای من خدا باشه
اما تا لحظه ای که خون در رگهام جریان داره دست از علاقه ام به این مسیر برنمیدارم
من راهم رو انتخاب کردم و هیچوقت راهم رو عوض نمیکنم
راه من راه راهی هست که منتهی میشه به خدا . شاید گاهی اوقات به بیراهه برم ولی میدونم خدا منو دوست داره من هم خدا رو دوست دارم
من خدا رو دوست دارم اگر بگه برای من خودت رو ضایع کن اگر بگه برای من خودت رو کوچیک کن اگر بگه برای من جانت رو بده من باید این کار رو بکنم
گناه ، گناه هست ، چپ و راست و بالا و پایین نمیشناسه
خدا با پیغمبر خودش هم شوخی نداره وقتی میگه اگر در ابلاغ وحی من کوتاهی کنی
یا اگر به حرف مشرکان گوش بدی مجازات خواهی شد
خدا گفته این حد من هست از حد من تجاوز نکنید شاید گاهی اوقات دست به کارهای احمقانه بزنم اما خدا میدونه با تمام وجو دوستش دارم و براش حاضرم جونم رو بدم
چه بسیار قول و وعده هایی که زیرش رو زدم و چه بسیار خلف وعده هایی که تا همین نزدیکی کردم ولی خدایا امشب شب جمعه هست
جمعه روزی که به دنیا اومدم
جمعه صبح پس وقتی در گوشم اذان گفتند
اسمم رو محمد گذاشتند
خدایا من تو رو ناامید نمیکنم ، به من فرصت پرواز بده تا بهت نشون بدم چه پرنده ای هستم تا بهت نشون بدم سر جانم حاضرم چه قماری بکنم
جانم ، نفسم ، تنم ، زندگیم متعلق به توست
برای تو تلاش میکنم ، برای تو میجنگم ، برای تو از همه چیز میبرم
توی مولای منی خدای عزیز