در شبان غم تنهايی خويش
عابد چشم سخنگوی توام
من در اين تاريکی
من در اين تيره شب جانفرسا
زائر ظلمت گيسوی توام.
گيسوان تو پريشانتر از انديشه من
گيسوان تو شب بی پايان
جنگل عطرآلود.
شکن گيسوی تو
موج دريای خيال.
کاش با زورق انديشه شبی
از شط گيسوی مواج تو ، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.
کاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر می کردم...
حميد مصدق
__________________
...
|