امروز مهمترین اتفاقی که افتاد برام این بود که مادرم از مسافرت برگشت
دلم براش تنگ شده بود رفتم مادرمم بغل کنم مادرم گفت بد هست بزرگ شدی دیگه
هیچی ضایع شدم !

بعد خونه اومد بوسم کرد گفت جلو دوستام بد بود
گفتم باشه
فردا آزمایشگاه دارم صبح ساعت 8 امتحانام همه لب مرزی این ترم تموم بشه به سلامتی ترم بعد دیگه انشاءالله فارق از تحصیل بشیم بریم هر چند من یاد گرفتم وقتی میرم دانشگاه نه زیاد امیدوار باشم و نه زیاد ناامید
پس نمیتونم با اطمینان چیزی بگم ولی زحمتمو مییکشم دیگه
حامد هم دیدم خیلی خوشحال شدم
حامد مشهدی
چطوری مشتی