مهمترین اتفاقی که امروز برام افتاد این بود که اون کاری که دوست داشتم انجام دادم اون کتابی که دوست داشتم خوندم اون غذایی که دوست داشتم خوردم !
بدون این که ناراحت بشم یا پریشان بشم
امروز به خودم ثابت کردم که مستقل هستم و مستقل فکر میکنم برای من مهم نیست دنیا میخواد چطور بگذره من به اون چه عقیده دارم عمل میکنم
برای من مهم نیست همه چی دوست دارن یا دنبال چی میرن
من اون چیزی رو که خودم دوست دارم انجام میدم
مهم نیست بعدش چی میشه مهم نیست چه اتفاقی میفته من هر اتفاق ناگواری رو ترجیح میدم به یک زندگی بخور نمیر
دوست دارم ریسک کنم
امروز از اون روزهایی بود که ترجیح میدادم تنها باشم ، حوصله هیچی رو نداشتم فقط تو خودم بودم به هیچ چیز فکر نمیکردم مگر این که اون رو تبدیل به عمل کنم
بچه که بودم به خاطر این که تنها بودم یاد گرفتم با خودم مثلاً ماشین بازی کنم یا برای خودم نقاشی بکشم ، یاد گرفتم برای این که حالم بد نشه یک کاری بکنم
آدم نباید تو خونه اش بشینه یک گوشه زانوی غم بغل بگیره
در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است
انشاء الله که تو تمام مراحل زندگیم موفق باشم ، برا خودم دعا کردم چون خودمو دوست دارم
خدایا چی میشه من هم مدرکمو بگیرم پولدار شم از اون خرپولهای خفن
من زندگی بخور نمیر نمیخوام حاضرم هر دردسری رو هم براش تحمل کنم
نمیدونم چی باعث میشه این حرفا رو بزنم ولی هر وقت یه طورایی ناراحت میشم یا یکدفعه میرم تو خودم یه چیزی تو دلم روشن میشه قاطی میکنم میزنم به سیم آخر
مغزم میخواد منفجر شه
باید اون لحظه یه کاری بکنم اون لحظه انرژیم 100 برابر میشه
انگار خدا دوست نداره اصلاً منو نا امید ببینه!
مرسی خدا