منظره خيابانھا بسيار منظم و دو طرف آنھا با سنگ ھايی جدول بندی شده بودند. خانه ھای مركز
روستا بر خلاف سيستم نامنظم كوھپايه ای در امتداد خطھای منظم در دو طرف خيابان ھای اصلی
با دقت زائد الوصفی بنا شده بودند. اما در كنار آن ھمه نظم حاكم بر دره رنگ آميزی ساختمان ھا
و درب ھای كاملاً غير منظم بنظر می رسيد، بعضی قسمت ھا رنگ آميزی و برخی بدون رنگ
مانده بودند. رنگھای خاكستری، خرمايی، تيره، روشن، و قھوه ای بصورت پراكنده و نامنظم در
را در « كوری » خانه ھای روستا جلب توجه می كرد. منظره رنگ ھا، برای نخستين بار كلمه
ذھن نو نياز تداعی كرد و با خود گفت:
« كسانی كه اينھا را ساخته و رنگ آميزی كرده اند بايد مانند خفاش كور باشند »
نونياز با قدم ھای آھسته و چشمانی گشاده بطرف روستا حركت كرد، در نزديكی آبشار كوچكی
ايستاد، براحتی قادر بود تعدادی از مردان و زنانی را كه در مزارع بودند ببيند. در سويی ديگر
تعدادی از بچه ھای كوچك ديده می شدند و در نزديكترين نقطه سه مرد در حال حمل دلوھای آب
بر پشت خود بودند كه آنھا را به طرف خانه ھايشان می بردند، دلوھايی كه بنظر می رسيد از
پوست شتر ساخته شده بودند. نونياز با ديدن آن سه مرد، در حالی كه صدای قلب خود را بخوبی
احساس می كرد، در پشت تخته سنگی بزرگ مخفی شد، اما ھمچنان چشم از آنان بر نمی داشت،
آن سه مرد در حالی كه پشت سر ھم حركت می كردند با خود زمزمه ای داشتند. رفتارشان چنان
محترمانه و موقرانه بود كه نونياز به خود جرأت داد از پشت تخته سنگ بيرون آيد. در مقابل آنھا
ايستاد و آنھا را صدا زد، صدايی كه در تمام دره طنين افكند.
آن سه مرد ناگھان ايستادند و سرھای خود را به اطراف چرخاندند، مثل اينكه بدقت به ھر سو نگاه
می كردند و بدنبال صاحب صدا بودند. حالتی آميخته از ترس و تعجب در چھره ھايشان مشھود
بود. نونياز با دست خود كه آنرا كاملاً بالا برده بود به طرف آنھا اشاره كرد تا او را ببينند. اما
ظاھراً توجھی به اشارات او نمی كردند، با خود چيزی گفتند مثل اينكه جواب او را داده باشند و
دوباره به حركت خود ادامه دادند. نونياز باز ھم فرياد زد و با دست به آنھا علامت داد اما باز ھم
در « كوری » تأثيری نبخشيد و پس از توقفی كوتاه به راه خود ادامه دادند. برای دومين بار كلمه
ذھن نونياز تداعی شد و با خود گفت:
احمق ھا بايد كور باشند، احمق ھا بايد كور باشند.
ش ش
|