نمایش پست تنها
  #1452  
قدیمی 02-23-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پدرو جواب داد:
«!؟ انسان ھا می توانند ببينند »
و دومی ادامه داد:
« !؟... از آن طرف كوه ھا، جايی كه »
و ناگھان آن سه مرد دستان خود را كاملاً باز كردند. مثل اينكه می خواستند پرنده ای را قبل از
فكر پرواز به چنگ گيرند. آنھا آھسته به طرف نونياز پيش رفتند و او ھم به ھمان آھستگی به
عقب قدم بر می داشت. يكی از كورھا گفت:
« بيا زبون بسته، بيا فرار نكن »
و بعد با توجه به صدای پای نونياز يكمرتبه با قدم ھای بلند به او رسيده و مانند عقاب ھای گرسنه
او را در چنگال گرفتند، با وسواس خاصی با دست ھای خود ھمه اعضای بدن او او را كاوش می
كردند، حيرت خاصی ھمه وجودشان را فراگرفته بود، با خود می انديشيدند، اما او ھم مانند
خودشان يك انسان بود اما از كجا، براستی او از كجا آمده ... نو نياز ناگھان فرياد زد:
« آھسته، مواظب باش انگشتت را در چشمم نكنی »
و در حالی كه چشمان او را با وسواس خاصی لمس می کردند پدرو گفت:
« مخلوق عجيبی ست، موھاشو ببين، مثل موی شتره »
و كوريا ادامه داد:
« مثل صخره ھايی كه او را زائيده اند خشن و زبره »
و سومی افزود:
« او حرف ميزنه، بايد يك انسان باشه، يك انسان »
پدرو خطاب به نونياز گفت:
« !؟ ھون پس تو تازه به دنيا اومدی »
نونياز كه كاملاً سر درگم شده بود جواب داد:
درست از بالای آن ... آن كوھھا، آن ص ... صخره ھا؛ از ... از دنيای ...بزرگ، به اندازه، به »
« اندازه دوازده روز س ... سفره دريائی آمده ام
كورھا به زحمت به حرف ھای نونياز گوش می دادند، حرف ھايی كه برايشان ھيچ مفھومی در بر
نداشت. كوريا تلاش می كرد اين پديده را بصورت عملی و منطقی توضيح دھد:
« ھون، پدرانمون گفته بودند كه كوه ھا گاھی ميزاند و بيشتر وقتی ھوا مرطوبه اونا ميزاند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید