ممد جون اون یه مجله جدوله که مامانم میگیره من فقط اسمس هاشو می خونم
آنا اینجوری ها هم نیست
من که گفتم خوشم از مکانیک می اومد: سیالات
قسمت نشد
شکر
از اینکه 30 سال به یه کار دفتری تعهد داشته باشم خیلی ناراجتم اما ظاهرا کاریش نمیشه کرد
من بیشتر از همه شغل ها الآن فیلم نامه نویسی رو دوست دارم
اونم که نمیشه به عنوان شغل نگاش کرد
خسته ام یه جورایی
یعنی حتی جسمی
انگار یه مدته شدیدا نیاز به استراحت دارم و نمیشه
بعضی وقتا واقعا کم میارم اینو جدی میگم
خودت حساب کن من از مهر سال قبل که رفتم سر کلاس تا دقیقا 12 تیرماه که آخرین پروژه مو تحویل دادم طول کشید، همون 12 ام ظهر رفتیم مسافرت تا 19 ام شب که رسیدیم کرمانشاه
من 20 م صبح رفتم کاراموزی چون محلشو عوض کردم دو جا رفتم و تا 15 شهریور کارآموزی بودم
بعدشم که مهر دوباره شروع شد تا الان
این ترم هم یه عالمه پروژه دارم
احساسم به درسام طوریه که اگه لازم باشه انجامشون بدم و کار دیگه ای هم داشته باشم همیشه اون کار دیگه رو انتخاب می کنم
اینکه بخوام این همه وقت بذارم سخته چون خسته ام خیلی
تازه عید که میشه
من می دونم یه دور همین الآن همه خونه رو تمیز کردم و کلی مهمون اینجا بوده، مهمونی که الآن اومده که نمی دونه مشکل اونم نیست ها
تا مهمون هامون تموم بشن من دیگه نای هیچ کاری ندارم و رسما عید هیچ بهره وری برای درسام نداره
چیزایی که رویام بودن و براشون زندگی کردم هر روز دارن دورتر و غیر ممکن تر میشن و احساس حقارت می کنم از اینکه به خودم اعتراف کنم به جایی رسیدم که باید همینو که هست قبول کنم
21 سالگی سن درگیری با این همه چیز نیست
باید قشنگ تر باشه
بچه بزرگ و تنها دختر هم که باشی دیگه به به!
اینو از آبجی گلت بپرس می دونه
مرسی که جوابیدی رفیخ!

چقدر حرفیدم
حالا هی بگو کند تایپ می کنی
****************************************
نیگا:
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (3 عضو و 0 مهمان)
Saba_Baran90,
Afsaneh- roj,
bigbang