نمایش پست تنها
  #4454  
قدیمی 02-24-2012
Afsaneh_roj آواتار ها
Afsaneh_roj Afsaneh_roj آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 636
سپاسها: : 6,774

4,753 سپاس در 854 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afsaneh_roj به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohammad.90 نمایش پست ها
سلام به دوستان





سلام افسانه خانم انشاالله که حال دخترت خوب شده باشه

مرسی
سلام آقا محمد ..ممنون از احوال پرسی تون .. خدا رو شکر خوب شد ..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 نمایش پست ها
من و داداشم هنوزم هر کدوممون سرما می خوره دو روز بعد اون یکی هم میگیره!
ایشالا خدا شما رو برای کوچولوهاتون و کوچولوهاتونو برای شما نگه داره
------------------------------------------------------
!
صبا جون ممنون از شما و دعای قشنگتون بچه های من هم همینطور هستن ... ولی امسال سرما شروع نشده بود براشون واکسن زدو .. خدا رو شکر سرمای آنچنانی نخوردن .

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 نمایش پست ها
ممد جون اون یه مجله جدوله که مامانم میگیره من فقط اسمس هاشو می خونم
آنا اینجوری ها هم نیست
من که گفتم خوشم از مکانیک می اومد: سیالات
قسمت نشد
شکر
از اینکه 30 سال به یه کار دفتری تعهد داشته باشم خیلی ناراجتم اما ظاهرا کاریش نمیشه کرد
من بیشتر از همه شغل ها الآن فیلم نامه نویسی رو دوست دارم
اونم که نمیشه به عنوان شغل نگاش کرد
خسته ام یه جورایی
یعنی حتی جسمی
انگار یه مدته شدیدا نیاز به استراحت دارم و نمیشه
بعضی وقتا واقعا کم میارم اینو جدی میگم
خودت حساب کن من از مهر سال قبل که رفتم سر کلاس تا دقیقا 12 تیرماه که آخرین پروژه مو تحویل دادم طول کشید، همون 12 ام ظهر رفتیم مسافرت تا 19 ام شب که رسیدیم کرمانشاه
من 20 م صبح رفتم کاراموزی چون محلشو عوض کردم دو جا رفتم و تا 15 شهریور کارآموزی بودم
بعدشم که مهر دوباره شروع شد تا الان
این ترم هم یه عالمه پروژه دارم
احساسم به درسام طوریه که اگه لازم باشه انجامشون بدم و کار دیگه ای هم داشته باشم همیشه اون کار دیگه رو انتخاب می کنم
اینکه بخوام این همه وقت بذارم سخته چون خسته ام خیلی
تازه عید که میشه
من می دونم یه دور همین الآن همه خونه رو تمیز کردم و کلی مهمون اینجا بوده، مهمونی که الآن اومده که نمی دونه مشکل اونم نیست ها
تا مهمون هامون تموم بشن من دیگه نای هیچ کاری ندارم و رسما عید هیچ بهره وری برای درسام نداره
چیزایی که رویام بودن و براشون زندگی کردم هر روز دارن دورتر و غیر ممکن تر میشن و احساس حقارت می کنم از اینکه به خودم اعتراف کنم به جایی رسیدم که باید همینو که هست قبول کنم
21 سالگی سن درگیری با این همه چیز نیست
باید قشنگ تر باشه
بچه بزرگ و تنها دختر هم که باشی دیگه به به!
اینو از آبجی گلت بپرس می دونه
مرسی که جوابیدی رفیخ!
چقدر حرفیدم
حالا هی بگو کند تایپ می کنی
****************************************
نیگا:
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (3 عضو و 0 مهمان) ‏Saba_Baran90, ‏Afsaneh- roj, ‏bigbang
صبا خانوم انقدر انرژی منفی برای خودت نفرست .. جوان مرگش نباشه .. بعد از هر سختی هم یه لذت هایی هست همیشه ..
__________________

پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از Afsaneh_roj سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید