در برجهای دوبی سهمی داشت
در بازار بورس دستی...
نشست بالای تختی و
کلاهی از مروارید و زر بر سر گذاشت
یا دست کم
هر روز یک اسب پیشکش قبول کرد
یک شمشیر مرصع
که نام تو بر آن حک شده باشد
این تحفهها از هند است
آن جامهها از روم
این فرشهای ابریشمین از ایران...
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
ویرایش توسط مهبا : 02-28-2012 در ساعت 04:00 PM
|