نمایش پست تنها
  #535  
قدیمی 02-29-2012
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض وضعیت جسمی 'احمد عزیزی' رو به بهبودی است

وضعیت جسمی 'احمد عزیزی' رو به بهبودی است


كرمانشاه - یكی از بستگان احمد عزیزی شاعر آیینی كشورمان گفت: وضعیت عمومی این شاعر خوب است و روند بهبودی را طی می كند.





خواهر 'احمد عزیزی' روز سه‌شنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با بیان اینكه سطح هوشیاری احمد عزیزی یازده است، اظهار داشت: او تمامی اتفاق‌های پیرامون خود را متوجه می‌شود و در برابر تمامی صحبت‌ها و كنش‌ها، واكنش نشان می‌دهد.

زینب عزیزی افزود: احمد همه افرادی كه به ملاقات او می‌آیند و در گذشته آنها را می‌شناخت را به یاد می‌آورد و احساسات خود همچون خندیدن و گریه كردن را بروز می‌دهد.

عزیزی گفت: قرار است آثار احمد عزیزی تجدید چاپ شوند و این امر از سوی دفتر مقام معظم رهبری پیگیری شده است.

همچنین چاپ مجدد این آثار به حوزه های هنری موكول شده است و آثار تجدید چاپ خواهند شد.
'احمد عزیزی' در چهارم دی ماه 1337 در سرپل ذهاب كرمانشاه به دنیا آمد، وی قبل از پیروزی انقلاب به دعوت شمس آل احمد به تهران رفت و دیداری نیز با مرتضی مطهری داشت.

وی با آغاز جنگ به همراه خانواده به تهران نقل مكان نمود و برای مدتی ساكن نیز شهرستان نور شد سپس در تهران اقامت گزید و به همكاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت.

عزیزی سرودن شعر را از سال‌های جوانی با مجله جوانان آغاز كرد.

عزیزی، شاعری با سبك منحصر به فرد است كه این سبك به صورت مثنوی در اثر 'كفش‌های مكاشفه' جلوه كرده است.

تمایل سبك وی به معنویت و عرفان اسلامی با فرم جدیدی از مثنوی، ملهم از مثنوی مولوی، در شعر معاصر بی‌نظیر است.

این سبك تاثیر بسیار زیادی در شعر معاصر گذاشته است، اشعار عزیزی با عرفان اسلامی آمیخته است و تمجید از اهل بیت در بیشتر آثار او موج می‌زند.

'كفش‌های مكاشفه'،'شرجی آواز'، 'خوابنامه و باغ تناسخ'، 'ترجمه زخم'، 'باران پروانه'، 'رودخانه رؤیا'، 'ملكوت تكلم'، 'سیل گل سرخ' از جمله‌ آثار این شاعر است.

عزیزی از پانزدهم اسفندماه 1386 به علت كاهش سطح هوشیاری ناشی از تشنج، بیماری قلبی و كلیوی در بخش آی سی یو بیمارستان امام رضا (ع) كرمانشاه تا كنون بستری است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید