نمایش پست تنها
  #465  
قدیمی 03-02-2012
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post

امروز از صبح منتظر چیزی بودم که نشد
خیلی سنگین بود برام
نمی دونم چمه! شدم چینی بند زده! به تلنگری روی هم می ریزم
امروزم ریختم
بدجوری
به هیچی بندم
از همه خودم فقط ترس هام و شبحی از چیزایی که می خواستم برام مونده
کاش اینقدر که راحت می ترسم راحت هم آروم میشدم
این همه ترس بدون یه ذره نور
می دونم حتما مشکل از منه که اینطوره اما بعضی وقتا آدم دیگه نای جنگیدن نداره
بازم حتما مشکل منم
کاش می دونستم واقعا بگم چمه
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
پاسخ با نقل قول
6 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید