چرا نمیشه ترنم خانوم ؟ جاهایی که دوست ندارم پدر و مادرم مجبور میکنن به زور همراشون برم
میگن باید آداب اجتماعی رو رعایت کرد و با مردم معاشرت کرد
من بهشون میگم موقعی که مثلاً عروسی نیست ، شلوغی نیست میرم
میگن نه منظور میگیرن و از این حرفا
اینقدر تو عروسی جیغ و داد و آهنگ و اینا هست آدم سرگیجه میگیره

جدای از اون گاهی اوقات مجبورت میکنن برقصی من اینقدر از این یه تیکش بدم میاد که نگو اصلاً رقصیدن و اینا رو هم بلد نیستم اعصابم خورد میشه به زور میگیرن بلندت میکنن
وای خدا الان داره تازه یادم میاد این چیزها
همشون هم فامیل هستن ، غریبه نیستن بهانه کنی زودتر بری تا نیم نصفه شب باید باشی ، آدم غصه اش میگیره ! همینطوری عزاداری هامون غلیظ تا جان آدمو در نیارن ول نمیکنن که هی میگه این بیت میخونم دیگه میخوای گریه کنی همین یه بیت مونده
حالا همه انگشت میکنن تو چشمشون اشک بیاد زیر چشمی هم دیگه رو نگاه میکنن
اصلاً یه چیزی خیلی جواتی بعد بعضی ها گریه الکی میکنن این شونه هاشون رو الکی تکون میدن ای خدا من چقدر از این چیزا دیدم !
من میگم آدم باید تو خوشحالی یا تو ناراحتی افراط نکنه همین
من دوست دارم یکی چک بزنه تو صورتم ولی اگر ناراحت هست من خوشحالم خودشو خوشحال نشون نده (فداکاری نکنه )یا اگر من ناراحت هستم اون خوشحال هست خودشو ناراحت نشون نده ! همون چیزی که تو دلمون هست باشیم !
خلاصه چونه منو اگه ول کنید همینطوری صحبت میکنم !
