خسته و دربدر شهر غمم
شبم از هر چي شبه سياه تره
زندگي زندون سرد كينه هاست
تو دلم زخم هزارتا خنجره
چي ميشد اون دستاي كوچيك و گرم
به سرم دست نوازش مي كشيد
بستر تنهايي ودرد منو
بوسه گرمي به آتش مي كشيد
چي ميشد تو خونه كوچيك من
غنچه هاي گل غم وا نمي شد
چي ميشد هيچ كسي تنهام نمي ذاشت
به خدا هيچ كسي تنها نمي شد .
0
0
0
0
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست و دلم بس تنگ است ، بی خيالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم ، آن قدر می خندم که غم از روی رود
|