پس آنگاه خداوند، دانش تمام اسماءرا در حيطه كاينات ،
به آدم آموخت و سپس از فرشتگان خواست تا اگر مى توانند، او را از اين اسماء با خبر سازند.
فرشتگان ، فرومانده و مبهوت ، شرمسارانه پاسخ دادند:
پروردگارا، منزه باد نام تو، ما هيچ دانشى جز آنچه خود به ما آموخته اى نداريم ،
همانا دانا و فرزانه تويى .
پروردگار، به آدم اشارت فرمود تا آنان را خبر دهد.
آدم ، بى درنگ فرشتگان را از آنچه خداوند امر فرموده بود، آگاه كرد.
و خداوند به فرشتگان فرمود:
آيا به شما نگفتم كه من پنهان آسمانها و زمين را و هر چه را آشكار و يا نهان مى داريد، مى دانم ؟ اينك ، همه بر آدم سجده بريد.
به فرمان خداوند، يكباره ، همه فرشتگان الهى ، در سراسر آسمانها و همه جا، در برابر آدم به سجده در آمدند.
در اين ميان ، شيطان كه از آتش آفريده شده بود و جن بود و از فرشتگان نبود --
هر چند با عبادتهاى بسيار خود را به مقام فرشتگان رسانده بود -- ناگهان از سر غرور و خودبينى و كبر، از بندگى خداوند و اطاعت فرمان او سر پيچيد و بى راه شد.
او به خويش نگريست و خود را فراتر ديد و سر خم نكرد. سجده نبرد و ايستاد و از ناسپاسان شد.
خداوند به او فرمود:
با وجود فرمان من ، چه چيز تو را از سجده برآدم بازداشت ؟
من از او بهتر و بر ترم ؛ تو مرا از آتش و او را از خاك آفريده اى .
|