04-05-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
سلام دخترعمه عزیز
از جملات غیر خانوادگی استفاده کردی ؟ یا فعل معکوس بید؟
ایالله آنچه موجب خرسندی و خیریت در آینده اش پیش بیاید
دیگر حدس موضوعی که میگی آسان است
|
ای وای راست میگین ها!
از دهنم در رفت!
پدر.... بسوزه!
حواس برا آدم نمی ذاره که!
آینده! خودمونیم ها! این کلمه عجب ترسناکه!
پسردایی بعضی ها تو دوست داشتن به فکر به دست آوردن اند، اما من از به دست نیاوردن و از دست دادن می ترسم
کاش همه می تونستن ببینن به جای اینکه فقط بخوان بشنون
نمی دونم آینده چی میشه اما حالم خیلی گرفته!
جایی نوشته بود:
ترک کردن آدمها هم آدابی دارد
اگر آداب ماندن نمیدانید لااقل درست ترکشان کنید ترک برندارند!
و باز هم من برای nامین بار تو زندگیم به این نتیجه رسیدم که :
از بختیاری ماست آنچه را که می خواهیم یا به دست نمی آید یا از دست می گریزد!
و بازهم تنها چاره ای که دارم اینه که مثل همیشه شونه بالا بندازم که اشکم پائین نیاد و بگم :قسمت!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
دختر عمه 5000 مین پست پاتوق رو نوشت
تعبیر قیامتی از دوست داشتن کردی
|
راست میگین ها!
دقت نکرده بودم!
قربونت پسردایی!
من اگه کسی رو دوست داشته باشم، هرچند اگه دوستم هم نداشته باشه می تونم دوسش داشته باشم، اما هرچی بیشتر احساس کنم کمتر می تونم بگم
اگه بخوام کسی رو، بدونم می خواد شادم حتی اگه به زبون نیاره
اما برای خیلی ها به زبون آوردن مهمه!
فکر کردم یکم گریه کنم خالی شم، اما انگار که سرکیسه شل شده!
دیگه اشکام بند نمیاد!
البته نه رو صورتم، می افتن توی دلم!
قسمت!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|