
04-07-2012
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یکی هست، تو قلبم
که هر شب واسه اون
می نویسم و اون خوابه
نمیخوام بدونه واسه اونه
که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار
دوباره شده همدم این دل دیوونه
یه نامه که خیسه
پر از اشک و کسی
بازم اونو نمی خونه
می ترسم یه روزی
برسه که اونو نبینم و
بمیرم تنها... خدایا!...............
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|