گوشه ی پنجره ی مشرف به خیابان
من و سیگار و تنهایی و شب و سکوت سمفونی خوشبختی راه انداخته ایم
و دودی غلیظ که در باد فرصت رقصیدن دارد
دود دست در دست پرده سالسای عاشقانه میرقصند
و اسپرسوی سرد که چهره ی مرا در هم میکشد
شب دست به دست ماه داده تا آرامش را به من یاد بدهد.
|