نمایش پست تنها
  #5174  
قدیمی 04-18-2012
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط shokofe نمایش پست ها


واقعا" این کارو میکردی؟
بیچاره پگاه
آره شکوفه جون ولی اصلا بهش نمیگفتم باید حتما 20 بشی، البته خودشم از من حساس تر بود، یه عادت بدی که داشت وقتی تو خونه براش دیکته می گفتم مرتب کلمات رو پاک میکرد و از اول مینوشت که مثلا خوش خط باشه، همیشه میترسیدم بعد از پاک کردن یادش بره دوباره همون کلمه رو بنویسه
همیشه بهش میگفتم اشکال نداره 20 نشی، 19 هم برادر بیسته، یه روز گفت مامان 18 خواهرشه؟!!

ولی تا پایان اول راهنمایی واقعا خونمو خودم میکردم تو شیشه یادمه دروس تاریخ و جغرافی رو باید اینقدر خوب میخوندم که بتونم مفهمومشو به بچه بفهمونم، یه بار من مریض بودم، نمرش کم شده بود، به دبیرش گفته بود مامانم نتونسته بخونه به من یاد بده، دبیرشم احضارم کرد و گفت باید روشتو عوض کنی، بچه شدیدا درس خوندش به خوندن نخوندن شما وابسته شده
از اون موقع من راحت شدم، آی نفس راحت کشیدما در واقع از همون موقع ترک تحصیل کردم دیگه
از شوخی گذشته، اصلا یادم نمیاد بهش گفته باشم درس بخون
خداروشکر شانس آوردم، خودش می دونه و درساش

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید