ابری شدم و گریه سرازیر می شود
توفان به پا کنیم غزل ! دیرمی شود
باور نمی کنم که صمیمی ترین صدا
قربانی خیانت و تزویر می شود
این دستهای سبز بهار آورشماست
دارد به سمت سینه من تیر می شود؟!
هر چند آن حریق عطشناک در گلو
اینجا اسیر وحشت زنجیر می شود
هر چند در هجوم نفس گیر واژه ها
دارد دلم غزل به غزل پیر می شود
غمگین مباش ای دل آتش تبار من
غمگین مباش،شعله فراگیر می شود
زخمی عمیق مانده به جا، روی شانه ام
زخمی که با نگاه تو تطهیر می شود
کوران شعر و درد.......دگر چاره نیست آه
توفان بپا کنیم غزل ! دیر می شود.................
|