بدون چشم تو آری همیشه ویرانم
به شاخه های شکسته، به سایه می مانم
تو آن سخاوت سبزی که انتظارت را
همیشه پنجره در پنجره پریشانم
به چشم مومن مردم ،گناه من این است
که باتمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بی تو دل من بگیرد آرامش
منی که بی نفس تو غریق توفانم
شبی برای سکوتم ترانه میخوانی
و من به یمن صدای تو سبز می مانم
فریب آینه ها را نمی خورم هرگز
بیا برای رسیدن، تو باش پایانم
|